مؤلف در آغاز مقاله، به بررسی شبهه تحریف و ماهیت آن میپردازد و سپس کتاب صیانة القرآن من التحریف را مورد نقد و بررسی قرار داده است.
در ضمن این مقاله به تبع بحث از کتاب آیت اللّه معرفت، کتاب فصل الخطاب آقای نوری نیز مورد بحث قرار گرفته است.
شبهاتی نظیر، نیامدن اسم معصومین علیهمالسلام در قرآن، از مباحث مطروحه در این مقاله است.
نقد و بررسی، صیانةالقرآن من التحریف، فصل الخطاب معرفت، نوری.
شبههی تحریف قرآن، از دیر زمان مطرح بوده و پیوسته مورد انکار و رد علما و محققان بزرگ اسلام قرار گرفته است. البته برخی گروهها و یا افرادی که به دلیل آشنایی محدود با اصول و پایههای عقاید اسلامی، شبهه را تصور کرده و خواستهاند به گونهای آن را توجیه کنند. منشأ این شبهه نیز روایاتی است که در کتب حدیث اهل سنت و شیعه وارد شده است که به ظاهر تحریف کلام اللّه را میرساند(1).
برخی از بزرگان، به طور کلی بحث تحریف درباره قرآن کنونی را منکر شدهاند و معتقدند که بحث در این مورد محلی از اعراب ندارد.(2) شیخ آقا بزرگ تهرانی دراین باره میفرماید: آری در میان مسلمانان، اختلاف مشهوری وجود دارد، اما در موضوعی دیگر غیر از این کتاب کریم، و آن این است که آیا بر پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله ، وحی قرآنی دیگری غیر از ما بین الدفتین نازل شده است یا خیر؟ لذا برخی ادعای قطع کردهاند که همه آنچه به عنوان قرآن نازل شده، همین ما بین الدفتین است و برخی نیز ادعا کردهاند که وحی
دیگری - نه از سنخ احکام - به نحو اجمال نازل شده، به این معنا که آن وحی در نزد آنان، دقیقا مشخص و معلوم نیست، بلکه فقط به نزول آن قرائنی قطعی وجود دارد. و این عده به خاطر حاصل نشدن یقین عذر خواهی میکنند؛ زیرا احتمالاتی وجود دارد که وجود وحی دیگری را منع نمیکند. و با وجود این احتمالات، دیگر مجالی برای یقین به عدم نزول وحی دیگری باقی نمیماند و همین تحریر محل بحث است، در مسالهای که به تحریف شهرت یافته و محاکمه بین دو گروه را به کسی که در تاریخ صدر اسلام به نحو همه جانبه بحث میکند، وامی گذاریم(3).
قرآن پژوه معاصر، استاد معرفت در اثر ارزشمند خود پس از بیان معانی لغوی و اصطلاحی تحریف، عمده نزاع را مربوط به تحریف لفظی قرآن دانستهاند که خودبر دو نوع است: تحریف به کاهش، تحریف به افزایش؛ وی افزودهاند که مورد اجماع امت است که هرگز چیزی بر قرآن افزوده نشده است.(4) دیدگاه رسمی مورد وفاق شیعه و بلکه مسلمانان، اعتقاد به عدم تحریف قرآن بلکه تحریف ناپذیری آن است. گرچه برخی ناآگاهان بدون توجه به نتایج و پیامدهای ناگوار و سوء آن، گاهی آشکارا و گاهی نیز با تعابیر دو پهلو در باب اثبات و یا نفی تحریف قرآن سخن گفتهاند(5).
استاد معرفت در فصلی جداگانه به تفصیل اقوال و آرای شیعه را از شیخ المحدثین ابوجعفر محمد بن علی بن حسین بن بابویه صدوق (381ق) تا خاتمة المحدثین، شیخ حر عاملی (1104ق) و نیز تا دوران معاصر را نقل کرده و سپس به نقل اقوال برخی از بزرگان اهل سنت پرداخته که منصفانه مسألهی تحریف رابررسی کردهاند و شیعه امامیه را از اتهام ناروای قول به تحریف مبرا دانستهاند.(6)
ایشان بر این باورند که در میان اخباریان شیعه، سید نعمت الله جزایری (1112ق) نخستین کسی است که بر اساس روایات شاذ و اخبار ضعیف و بی اساس، نغمه تحریف را در دوره متاخرین از نو نواخته است و کتاب الانوار النعمانیه و نیز رساله منبع الحیاة او منبع اصلی قول به تحریف است. و پس از وی، میرزا حسین نوری (م 1320ق) نیز بر این منابع و گفتههای او اعتماد کردهاست.(7)
محدث نوری کتاب فصل الخطاب فی تحریف کتاب رب الارباب را در سه مقدمه (روایات جمع و تألیف، انواع تحریف و تغییر، نقل سخنان علمای شیعه) و دوازده فصل (همسانی تحریف کتابهای پیشین با امت اسلام، نحوه جمع و تألیف قرآن پس از پیامبر صلیاللهعلیهوآله ، توجیهات بزرگان اهل سنت پیرامون روایات تحریف، مصحف مولا امام علی علیهالسلام ، مصحف عبدا لله بن مسعود، مصحف ابی بن کعب، حذف آیات قرآن به دست عثمان، روایات حشویه عامه، روایات کعب الاحبار درباره موالید پیامبر و عترت او، اختلاف قراءات، روایات دال بر تحریف قرآن به نحو کلی، روایات دال بر تحریف قرآن به نحو جزئی) و یک خاتمه (بیان ادله منکران تحریف و مناقشهی در آنها) تدوین نموده است.
استاد معرفت در فصول گوناگون کتاب خود، ضمن بیان ادلهی تحریف ناپذیری، به نقد همه دلایل مخالفان و نیز شبهات خاورشناسان و روایات موهم تحریف قرآن پرداخته است.(8)
محققان بر این باورند که آنچه محدث نوری را به نگارش این کتاب واداشته، این گمان بوده است که مخالفان فضایل اهل بیت علیهمالسلام و مثالب(زشتیهای) دشمنان آنان را از قرآن انداختهاند. در واقع این کتاب را در پاسخ به پرسش یکی از دانشمندان هندی که از او پرسیده بود، چرا نام پیشوایان معصوم دینی در قرآن نیست، نگاشته است.(9) میرزا حسین نوری در اثر خود تصریح میکند چگونه یک شخص با انصاف میتواند احتمال بدهد که خداوند نام اوصیای خاتم پیامبران و دختر ایشان را در کتاب خود که سرآمد تمامی کتب پیشینیان است نیاورده باشد و ایشان را بر امتی که گرامیترین امتهاست، نشناسانده باشد، در حالیکه این کار در مقایسه با دیگر واجباتی که مکرر در قرآن آمده است از اهمیت بیشتری برخوردار است.(10)
استاد معرفت بر این عقیده است که مجموع روایاتی که محدث نوری در فصل الخطاب گردآوری نموده،1122 روایت است که عموم آنها (815روایت) را از کتابهایی نقل کرده که فاقد اعتبار است. نظیر رسالهای در محکم و متشابه قرآن که مولف آن مجهول است. «السقیفه منسوب به سلیم بن قیس هلالی که مورد دستبرد قرار گرفته، و از درجه اعتبار ساقط است «حدود 350 روایت از کتاب القراءات سیاری(11)(268ق) است که نزد امامیه هیچ ارزشی ندارد و بسیاری از رجال شناسان از جمله نجاشی وی را ضعیف الحدیث و فاسد المذهب خوانده است(12)0
و تفسیر ابی الجارود که از غلات بوده و مورد لعن امام صادق علیهالسلام قرار گرفته است و الاحتجاج طبرسی که فاقد سند(مرسل) بوده است و مولف آن نیز مجهول است و تفسیر منسوب به امام عسکری علیهالسلام که فاقد اعتبار و نسبت آن به امام نیز جعلی است و 88 روایت از تفسیر عیاشی که روایاتش محذوف الاسانید است و 86 روایت از تفسیر علی بن ابراهیم قمی است که مورد دستبرد قرار گرفته، نسبت آن به وی معلوم نیست و بلکه یادداشتها و املاهای شاگردش ابوالفضل العباس بن محمد العلوی است و 129 روایت از مجمع البیان طبرسی است که علی رغم اهمیت کتاب نزد امامیه، جمیع روایاتش مرسله و مربوط به اختلاف قراءات است و هیچ ارتباطی به تحریف ندارد. علاوه بر این طبرسی در مقدمه تفسیر خود صراحتا قائل به سلامت قرآن از تحریف است. و الاستغاثه از علی بن احمد کوفی که فاسد المذهب است.(13) از 307 روایت باقیمانده نیز 107 روایت مربوط به باب قراءات است که صرفا اجتهاد قاریان در کیفیت قرائت قرآن است و 200 روایت آن نیز مربوط به روایات تفسیری، تحریف معنوی، روایات سبعة عشر الف آیة، روایات مربوط به ظهور حجت علیهالسلام و مصحف جدید وی، روایات مربوط به شأن اهل بیت میباشد.(14)
شایان توجه است که علاوه بر استاد معرفت که بحق عالمانه و استادانه به نقد ادله و روایات فصل الخطاب پرداختهاند. استاد علامه سید مرتضی عسکری در کتاب القرآن الکریم و روایات المدرستین به طور جامع و مستدل، روایات فصل الخطاب را از نظر سندی و دلالی مورد بررسی و نقد قرار داده است.(15)
نگارش و نشر حاجی نوری، در حوزههای علمی شیعه و جهان اسلام موجی عظیم از اعتراض علمای شیعه و اهل سنت را برانگیخت.(16) نخستین کتابی که در رد او نوشته شد کتاب کشف الارتیاب فی عدم تحریف الکتاب اثر شیخ محمود ابن ابی القاسم مشهور به معرب تهرانی (1323ق) است.(17)
این پرسش از جمله پرسشهایی است که از دیر باز ذهن بسیاری را به خود مشغول داشته و حتی در عصر معصومان نیز دغدغه برخی بوده است. همانطور که اشاره شد، انگیزه اصلی محدث نوری در نگارش کتاب فصل الخطاب پاسخ این پرسش بود تا ثابت کند که اهل بیت و به ویژه امیر مؤمنان علیهالسلام از منزلت و جایگاهی والا در قرآن برخوردارند و نامهای آنان احیانا در آیات وحی الهی بوده است و بعدها در اثر شرایط تاریخی و سیاسی محو شده است.
وی از این رو به گردآوری روایاتی اهتمام ورزیده است که بیشتر آنها به اعتقاد صاحب نظران از نظر سندی بی اعتبار و از نظر دلالی نیز مجعول و مخدوش و یا اینکه تأویل پذیرند.
به هر حال بسیاری از قرآن پژوهان و صاحبنظران در دانش حدیث و تفسیر به این پرسش پاسخهایی دادهاند که به اجمال به بیان دیدگاههای برخی از آنان به ویژه اندیشمندان معاصر از جمله امام خمینی(ره)، علامه خوئی و نیز استاد معرفت که به نقد و ارزیابی این گونه روایات مبادرت ورزیدهاند میپردازیم.
این پرسش که چرا نام اهل بیت در کتاب الهی قرآن کریم ذکر نشده است، در روایتی از امام صادق علیهالسلام نیز چنین آمده است:
الامام الصادق علیهالسلام قال فی جواب من سألة: ان الناس یقولون: فماله لم یسم علیا و اهل بیته فی کتاب الله عزوجل؟ قال علیهالسلام : قولوا لهم: ان رسول الله صلیاللهعلیهوآله نزلت علیه الصلوة و لم یسم الله لهم ثلاثا ولا رابعا حتی کان رسول الله صلیاللهعلیهوآله هوالذی فسر ذلک لهم و..(18)
امام صادق علیهالسلام در پاسخ به اینکه چرا خداوند از علی و اهل بیت او در قرآن نام نبرده است؟ فرمود به آنان بگو: نماز بر پیامبر نازل شد و برای آنان مشخص نکرد که سه رکعت یا چهار رکعت است تا اینکه پیامبر خدا جزئیات آن را برای مردم تفسیر کرد.
همان گونه که ملاحظه شد از حدیث امام علیهالسلام چنین برمی آید همچنان که رسالت اصلی پیامبراکرم صلیاللهعلیهوآله در تفسیر و تبیین جزئیات احکام شرعی است(19) مدح و ستایش امیر مؤ منان علیهالسلام و اهل بیت او نیز به عنوان الگوهای کامل انسانی و جانشینان پیامبر صلیاللهعلیهوآله بر عهده شخص پیامبر اسلام است. علاوه اینکه شیوه قرآن کریم، غالبا بیان کلیات و امهات مسائل و احکام شرعی و تبیین اوصاف و ارزشها وضد ارزشهای اخلاقی و عملی و اعتقادی و نیز نشان دادن ویژگیهای الگوهاست تا مردم خود، با آگاهی از معیارها و اوصاف بتوانند با اندیشه و خردمندی خود، این ویژگیها و معیارها را بر افراد واجد شرایط تطبیق دهند، نیز آیات بی شماری از قرآن در شأن فضایل والای اهل بیت نازل شده است که سبب نزول خاص آنها جز اهل بیت نیستند، آیات و روایات متواتر و قطعی که حجت الهی را بر همگان تمام کرده است.
امام خمینی (ره) در این باره میفرماید: اگر در قرآن کریم تصریح به نام اهل بیت و به ویژه امام علی علیهالسلام شده بود خود آنان در مقام احتجاج به آیات قرآن تمسک میکردند و دیگر نیاز نبود پیامبر صلیاللهعلیهوآله نیز نسبت به معرفی آنان دست به اقدام خاص بزند.(20)
مرحوم آقای خویی در نقد برخی روایات دال بر این معنا که نامهای ائمه اطهار در بعضی آیات قرآن بوده و سپس حذف شده است چنین میفرماید:
برخی از این روایات از قبیل تفسیر آیات قرآن است اگر این وجه را نپذیریم باید روایات را طرد کنیم چون مخالف با کتاب و سنت است از جمله ادلهای که آشکارا دلالت بر این دارد که نام امیرالمؤمنین علیهالسلام در قرآن ذکر نشده است، حدیث غدیر است. اگر نام حضرت در قرآن ذکر شده بود دیگر نیازی به نصب و تعیین خاص ولی نبود
خلاصه اینکه درستی حدیث غدیر سبب دروغ بودن این روایات است، به ویژه که حادثه غدیر در سال حجة الوداع و در اواخر عمر پیامبر صلیاللهعلیهوآله رخ داده است در حالیکه همه قرآن نازل شده و در میان مسلمانان رواج یافتهبود.(21)
وی همچنین پس از نقل حدیث امام صادق علیهالسلام در ذیل آیه 59 سوره نساء، میافزاید:
فتکون هذه الصحیحیة حاکمة علی جمیع تلک الروایات و موضحة للمراد منها و ان ذکر اسم امیر المؤ منین علیهالسلام فی تلک الروایات قد کان بعنوان التفسیر او بعنوان التنزیل، مع عدم الامر بالتبلیغ و یضاف الی ذلک ان المتخلفین عن بیعة ابی بکر لم یحتجوا بذکر اسم علی علیهالسلام فی القرآن و لوکان له ذکر فی الکتاب لکان ذلک ابلغ فی الحجة و لاسیما فی جمع القرآن بزعم المستدل ـ کان بعد تمامیة امر الخلافة بزمان یسیر، فهذا من الادلة الواضحة علی عدم ذکره فی الایات.(22)
استاد معرفت در دو موضع از اثرارزشمند خود به بررسی و تحلیل این موضوع پرداخته است(23).
ایشان درباره حذف نام علی علیهالسلام از آیه بلاغ و کمال(24) ضمن نقل روایتی از تفسیر عیاشی از امام صادق علیهالسلام که میفرماید: جبرئیل روز جمعه در عرفات بر پیامبر فرود آمد، پس به او گفت: ای محمد: خداوند به تو سلام میرساند و میفرماید: به امتت بگو:الیوم اکملت لکم دینکم بولایة علی بن ابی طالب و اتممتُ علیکم نعمتی و رضیتُ لکم الاسلام دینا(25)، میفرماید:
این جمله، به عنوان تفسیر کامل شدن دین است نه اینکه جزء آیه باشد آنطور که برخی پنداشتهاند. روایت دیگری هم در ذیل این آیه وارد شده است که به خوبی گواه بر این معناست. از جمله کلینی(ره) با سند متصل خود از امام باقر علیهالسلام در حدیث فرایض روایت میکند: سپس ولایت نازل شد و این امر در روز جمعه در عرفات به پیامبر رسید. آنگاه خداوند نازل فرمود: الیوم اکملت لکم دینکم و اتممتُ علیکم نعمتی و دین با ولایت علی بن ابی طالب علیهالسلام کامل شد.(26)
دراین روایت امام علیهالسلام صریحا با بیان علت کامل شدن دین با ابلاغ ولایت امیرمؤمنان علیهالسلام آیه شریفه را تفسیر مینماید.
استاد معرفت همچنین در خاتمهی کتاب، آشکارا اظهار میدارد که در قرآن دلایل فراوانی بر فضیلت و شرافت اهل بیت وجود دارد که اگر کسی با چشم بصیرت و دلی پاک در آنها تدبر نماید، حقیقت را درخواهد یافت و این همان است که امام صادق علیهالسلام فرمود: اگر قرآن همانگونه که نازل شده قرائت میشد، مسلما ما را با نام و نشان در آن مییافتی.(27) سپس ایشان پس از نقل شواهد و نمونههای دیگری از آیات قرآنی و تفسیرهای درست آن از سوی امامان معصوم علیهمالسلام ، میافزاید: اما اینکه امام علیهالسلام در آن حدیث فرمود: ما را با نام و نشان مییافتی، منظور اسم و نام متعارف نیست؛ بلکه مقصود ذکر ویژگیها و نشانه هایی است که به روشنی برتری ویژه آنان را میفهماند.
1- معرفت، محمد هادی؛ تاریخ قرآن، ص154.
2- تهرانی، آقا بزرگ، الذریعه، 10/788.
3- همان، 4/278.
4- خرمشاهی، بهاءالدین، قرآن پژوهی، ص107.
5-معرفت، صیانة القرآن، ص59-92.
6- همان ،ص111.
7- همان، 209.
8- همان، ص209.
9- ر.ک، نوری، میرزا حسین ؛ فصل الخطاب، فصل نهم، ص183.
10- کتاب سیاری به نام «التنزیل والتحریف» معروف بوده و این عنوان به محتوای کتاب نزدیکتر است ازعنوان القراءات. 1ـ معرفت، صیانة القرآن، 228 و الذریعه، 17 / 52. این کتاب ظاهرا نخستین اثری است که در قرن سوم هجری در این زمینه فراهم آمده است و در قرن پنجم هجری نخستین ردیه نیز از سوی واحدی نیشابوری(م 468ق) با عنوان نفی التحریف عن القرآن الشریف» تدوین شده است.
11- ر.ک: نجاشی، الرجال، 80. در کتب رجال، سیاری را از اصحاب امام عسکری علیهالسلام و یا امام هادی علیهالسلام
دانستهاند ؛ کتاب القراءات وی با این که در سده سوم تألیف شده، ظاهرا تا سده یازدهم در دست نبوده و به همین دلیل در شمار مصادر بحارالانوار مجلسی«ره» نیز قرار نگرفته است. «رک: استادی، رضا؛ درباره روایات فصل الخطاب نوری، 81ـ83)و کتابهای رجال شیعه تضعیف شده، (ر ک، نجاشی 80 و 348؛ طوسی، الفهرست، 22، همو، رجال، 384 و 397 رقم 5652 و 5819 و حلی، 268 رقم 27) اینکه کلینی (ره) از وی روایت کرده به هیچ وجه دلیل بر ثقه بودن وی نمیباشد ؛ چه بسا کلینی روایات ضعیف السند را به جهت اینکه از راههای دیگر به صدور آنها اطمینان پیدا کرده، نقل کرده باشد به علاوه معلوم نیست که کلینی(ره) از کتاب القراءات، چیزی نقل کرده باشد تا بگوییم قرینه بر اعتبار کتاب القراءات است.(استادی، 80 - 81)
12- صیانة القرآن، ص221-237.
13- معرفت، صیانة القرآن، ص177ـ181 .
14- ر.ک عسکری، سید مرتضی؛ القرآن الکریم و روایات المدرستین، دانشکده اصول دین، تهران، اول، 1378ش، ج3 و نیز استادی، پیشین، مجله علوم حدیث، ش16، ص42ـ85.
15- خرمشاهی، پیشین107-108.
16- برای آگاهی بیشتر درباره ردیههایی که علیه فصل الخطاب نوری نگارش شده است. ر.ک، استادی پیشین، ص 58-42 و نیز امینی، کتابشناسی تحریف ناپذیری قرآن کریم، بینات، ش 21، 1378، ص17-153 و صحتی درودی، کتابشناسی افسانه تحریف ؛ صحیفه مبین، ش2، 1378، ص137ـ 158. ظاهرا آخرین اثری که هم در رد فصل الخطاب و نیز در رد و نقد اندیشههای قفاری (مولف کتاب اصول مذهب الشیعه الامامیه) نوشته شده، کتاب ارزشمند (سلامة القرآن من التحریف) نوشته دکتر فتح الله نجار زادگان است که حاصل پژوهش ایشان به عنوان رساله ی دکترای تخصصی علوم قرآن و حدیث در دانشکده الهیات در دانشگاه تهران است. این اثر نیز با راهنمایی استاد گرانقدر آیة الله معرفت فراهم آمده است.
17- کلینی، محمد بن یعقوب، 1/286.
18- ر. ک. نحل/44.
19- ر. ک. امام خمینی، انوار الهدایه، 1/243.
20- علامه خویی، سید ابوالقاسم، البیان فی تفسیر القرآن، 232-231.
21- همان، ص232و نیز ر.ک: عسکری، القرآن الکریم و روایات المدرستین، 3/74 و 369 - 375 ذیل آیه تبلیغ، مائده، 67، و معرفت، صیانة القرآن، 281.
22- ر.ک: معرفت، صیانة القرآن، 208-205 و 286-272.
23- عیاشی، محمد بن مسعود؛ تفسیر العیاشی، 1/293 / رقم 21.
24- مائده/3.
25- کافی، ج1، ص290.
26- ر. ک: حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج1، ص191.
27- کافی، ج1، ص286.